۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ با خبر دردناک و بهتآور شهادت سید ابراهیم رئیسی و همراهان وی آغاز شد. مردم سراسر ایران به واسطه از دست دادن فرزندان خود، با چشمانی اشکبار و قلبی غمگین به خیابان آمدند و عزیزان از دست رفته خود را بدرقه دیار باقی کردند.
پس از سه سالی که از آغاز دولت سیزدهم گذشت، مردم به خاطر تلاش بی حد و حصر دولتمردان خود، قدرشناسانه و به خاطر تمام تلاشهایی که خاضعانه برای رفع مشکلاتشان شده بود، به سوگ نشستند.
این ناراحتی و نگرانی فقط به ایران محدود نماند و جهان اسلام نیز خود را در غم از دست دادن وزیر خارجه مقاومت، شهید حسین امیرعبداللهیان، شریک دانست. بدون هیچ شک و تردیدی، شهید امیرعبداللهیان در جنگ غزه و آنچه که رژیم صهیونیستی علیه مردم بیپناه و مظلوم غزه به کار بسته بود، فعالانه و مجاهدانه در عرصه سیاسی و دیپلماتیک هر آنچه که میتوانست را برای ایجاد اجماعی جهانی علیه رژیم صهیونیستی و حمایت از مظلومان فلسطینی به کار بست. همین امر هم بود که وی را محبوب امت اسلام و فلسطینیان کرد و پس از شهادتش جهان اسلام را اندوهگین نمود.
خاصتا رشد و نمو شهید امیر عبداللهیان در مکتب انقلاب اسلامی باعث شده بود تا وی نسبت به استیفای اهداف اولیه انقلاب اسلامی مبنی بر ارتباط صادقانه با کشورهای اسلامی و وحدت جهان اسلام، همگرایی با کشورهای منطقه، اتخاذ سیاست متوازن نسبت به شرق و غرب اقدام و راه وزارت خارجه دولت سیزدهم را از دورههای پیشین جدا کند.
از همین رو رجانیوز پیرامون ابعاد شخصیتی شهید، مسیر تحصیلات و رشد حسین امیرعبداللهیان و نهایتا موفقیتهای کاری وی در وزارت امور خارجه با دکتر «مهدی شکیبایی» کارشناس بینالملل و از دوستان نزدیک وزیر امور خارجه فقید مقاومت به گفتگو نشست.
مشروح این مصاحبه را در ادامه مشاهده خواهید کرد:
آقای دکتر سلام. وقتتان بخیر.شهادت آیت اللّه سید ابراهیم رئیسی، دکتر امیرعبداللهیان و هیات همراه ایشان را به شما تسلیت عرض میکنیم. ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
من هم این ضایعه دردناک، دلخراش و واقعاً دلهرهآور را تسلیت میگویم. الان که نگاه میکنم که چه اتفاقی قرار است بیفتد، نگرانیام بیش از پیش میشود. هر چند با وجود پربرکت و باصلابت رهبر معظم انقلاب واقعاً نگرانیها برطرف میشود، اما کشور دو سه سالی بود که راهبرد موفقیتآمیزی را به دست آیتالله رئیسی و تیم کاری خوبش بهویژه در حوزه سیاست خارجی، برادر عزیزمان آقای شهید امیرعبداللهیان شروع کرده بود. واقعاً به زبانمان نمیآید بگوییم شهید. امیدوارم امانتداری شود و این مسیر با قدرت ادامه پیدا کند. ما در سیاست خارجیمان هیچ گاه تا این اندازه مطابق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی جمهوری اسلامی ایران پیش نرفته بودیم. این را نه به این خاطر میگویم که در این دوره توفیق داشتم، البته از دور، در خدمت سیاست خارجی باشم، بلکه به این خاطر که ما در متن یک برهه بسیار خاصی از تاریخ انقلابمان در حوزه سیاست خارجی بودیم و من شک ندارم که بعدها این سه سال را تحلیلگران و کارشناسان سیاسی نظامی به زبان خواهند آورد. امیدوارم که این راهبرد ادامه پیدا کند. امیدوارم هر عزیزی که مسئولیت قوه مجریه را بر عهده میگیرد و هر عزیز دیگری که سکان دستگاه سیاست خارجی را به دست میگیرد با همین صلابتی که ما طی این سه سال با حضور آقای دکتر امیرعبداللهیان در حوزه سیاست خارجی داشتیم و با همین دست فرمان انشاءالله پیش برود، چون مورد تأیید رهبر معظم انقلاب بود؛ همو که سکاندار و دیدهبان اصلی این انقلاب است و حرکات و رفتار و فعالیتها و برنامههای دولتها را از یک بلندی میبیند. وقتی ایشان در بسیاری از مراسمات، چه مراسمات عمومی و چه مراسمات خصوصی از سکاندار سیاست خارجی تجلیل، تقدیر و تشویقشان میکند، پس میشود گفت که این راهبرد، راهبرد درستی بوده و متناظر با آنچه که سکاندار انقلاب انتظار دارد حرکت کرده. لذا ما امیدواریم که عزیزانی که جایگزین ریاست جمهوری سابقمان، شهید دکتر رئیسی عزیز و نیز شهید دکتر عبداللهیان میشوند این راه را ادامه بدهند.
همچنین این جزو افتخارات من است که توفیق داشتم از سال ۹۲ ـ ۹۳ که ایشان در منصب معاونت عربی ـ-آفریقایی وزارت امور خارجه بودند در خدمت ایشان باشم و روابطمان با هم از همین حوزه شکل گرفت. من هم سالها بود که در رسانهها در حوزه فلسطین و خاورمیانه کار میکردم. آنچه که باعث شد همکاری ما با آقای امیرعبداللهیان پیوند بخورد، اگرچه محورش مسئله فلسطین و دغدغهای بود که من در ایشان میدیدم و خودم نیز سالها پیگیرش بودم، اما آنچه که به این همکاری و نزدیکیای که من به آن افتخار میکنم، قوام میداد، اخلاق ایشان بود. به نظرم بهتر است در پاسخ به سئوالات شما از همین بُعد وارد شویم. ممکن است من سئوالات شما را پراکنده پاسخ بدهم، ولی در چهارچوب همان مواردی است که مد نظر جنابعالی است.
به واسطه ارتباط نزدیکتان با شهید امیرعبداللهیان، در وهله اول پیرامون ابعاد شخصیتی ایشان با توجه به شناختی که از شهید بزرگوار دارید، بفرمائید. به طور کلی اگر میخواستید شهید را معرفی کنید، چه چیزهایی را در رابطه با ایشان مطرح میکردید و از چه زاویهای به شخصیت حسین امیر عبداللهیان میپرداختید؟
اولین چیزی که میخواهم راجع به آقای امیرعبداللهیان صحبت کنم و اساساً باعث جذب بنده شد، اخلاق ایشان است. البته این نوع رفتار را از یک برادر دیگر در وزارت خارجه هم دیده بودم که آن شخص مرحوم آقای شیخالاسلام عزیز بود که سمت معاونت وزارت خارجه را داشتند. آقای امیرعبداللهیان به لحاظ اخلاقی بسیار شبیه آقای شیخالاسلام بود. این را همه عزیزانی که در حوزه رسانه سیاست خارجی با آقای امیرعبداللهیان کار میکنند، میتوانند تأیید کنند. بدون استثنا، بعد از شهادت ایشان عزیزانی که در توئیتر یا تلگرام یا سایر فضاهای مجازی داخلی بودهاند، میدیدم که دلنوشتههایی داشتند. تقریباً همه بچههای رسانهایای که میشناسم به این اخلاق و متانت و موقر بودن ایشان تأکید دارند. این خصیصه و ویژگی اصلی آقای امیرعبداللهیان در برخورد با محیط پیرامون خودش بود.
نه فقط با همکاران رسانهای ما ـ که قطعاً این عزیزان میتوانند گواهی باشند [بر این ادعا] ـ حتی در مأموریتهایی که داشتند در تعامل و برخورد با دیپلماتها و شخصیتهای خارجی چه در ایران، چه در کشورهای دیگری که میرفتند اخلاق را واقعاً رعایت میکردند.
در مصاحبههای تلویزیونی، جنابعالی و مخاطبین رسانه شما حتماً دیدهاند که ایشان به چه نحو صندلی مهمان خارجی خود را تنظیم میکرد و تا او نمینشست، خودشان نمینشستند. اینها نکات ظریف شخصیتی آقای امیرعبداللهیان است و نشان میدهد که ایشان در چه محیط و در واقع در چه مکتبی بزرگ شدهاند. آقای امیرعبداللهیان شخصیت معروفی که از ابتدا در یک خانواده معروف و در یک حزب و دسته و گروه خاصی حضور داشته باشد و در آن دستگاه بزرگ شده باشد، نبودند. آقای امیرعبداللهیان مثل بسیاری از بچههایی بودند که در حوزه سیاست خارجی کار میکردند و همین اخلاقش باعث میشد که انسان شیفتهاش شود. من بهعنوان یک مخاطب، یک دوست، یک همکار، بهعنوان کسی که با ایشان ارتباط داشت، وقتی این رفتار را میدیدم این انگیزه را در خود میدیدم که پس من هم میتوانم این مسیر را طی کنم و به یک موقعیتی در این نظام برای پیشبرد انقلاب برسم.
به نظر من آقای امیرعبداللهیان نماد عینی خودسازی بود. ما به همه وزرای عزیزی که پیش از ایشان سکاندار وزارت خارجه بودند و همه آنها هم زحمات زیادی برای پیشبرد سیاست خارجی ایران کشیدهاند، بهواقع باید بگوییم که امیرعبداللهیان یک پدیدهای بود در وزارت خارجه ما. از هر نظر که بگیری ایشان واقعاً یک پدیده بودند. هم به لحاظ شخصیتی، هم به لحاظ علم و دانش و هم به لحاظ دیپلماتیک، بهویژه به لحاظ شخصیتی ایشان انسان خودساختهای بودند. رشد و نمویافته مکتب حضرت امام بودند.
زندگی ایشان را که نگاه میکنید از کودکی که در سن پنج شش سالگی پدر بزرگوارشان را از دست دادند بسیار سخت است که این مسیر را طی بکنند. و شما نمیتوانستی ایشان را جز در ردیف حزبالله و حزب امام قرار بدهی. آقای امیرعبداللهیان از همه گروهها، تشکلها و دستهجات فراتر بودند. به نظرم نگاهشان اولاً به اهداف حضرت امام و انقلاب بود و بعد به منویات رهبر معظم انقلاب و تصور میکنم همین خصلت باعث بزرگ شدن آقای امیرعبداللهیان در عرصه کاری شد و منجر به این شد که امیرعبداللهیان، امیرعبداللهیان شود.
شما نحوه بدرقه وزیر پیشین وزارت امور خارجه را توسط ایشان ببینید تا گرد هم جمع کردن وزرای خارجه سابق را در چندین نشست در داخل وزارت خارجه در همین سه سالی که ایشان تصدی وزارت خارجه را داشت و احترام و تکریم و تعظیمی که ایشان نسبت به وزرای پیشین میکرد و استفادهای که از نظراتشان در مسائل مهم کشور، بهویژه در حوزه سیاست خارجی میکرد. همه اینها گواه این مطلب است که ایشان نسبت به وزرای پیشین یک پدیده بود. در دوران سختی که یک جریان وابسته به یکی از وزرای پیشین بوده، ایشان را در حوزه رسانه تحت فشار قرار میدادند، ولی ایشان اینها را با نهایت احترام و تعظیم به وزارت خارجه میآورد و دور هم جمع میکرد، از نظراتشان استفاده میکرد و با احترام هم بدرقهشان میکرد. از این جهت واقعاً یک پدیده بود.
شاید بشود گفت مهمترین مسئلهای که شهید بزرگوار را اینچنین در جهان اسلام محبوب و عملا توشهی آخرتش را سنگین کرد، مواضع محکم و استوار در خصوص فلسطین و تلاش دیپلماتیک برای ایجاد اجماعی جهانی علیه رژیم صهیونیستی بود. از سفرهای متعدد به کشورهای منطقه و حضور در نهادها و سازمانهای بینالمللی تا پیگیری مجدانه حقوق ملت مظلوم فلسطین بخشی از فعالیتهای ایشان در ۷_۸ ماه اخیر است. تحلیلتان را در این باره بفرمائید.
در برخورد با دشمن هم میدانید که آقای امیرعبداللهیان تعارف نمیکرد که بگوید من دیپلمات هستم و باید یک پروتکلهایی را رعایت کنم، مکتبی عمل میکرد. حداقل از ۱۵ مهر ماه سال ۱۴۰۲ همه دنیا شاهد بودند که امیرعبداللهیان آدم نمایش نیست، مرد عمل است. تقریباً اگر اشتباه نکنم، در دو سه سفر ایشان که بعد از ۱۵ مهر و عملیات طوفانالاقصی توفیق داشتم که در کنار آقای امیرعبداللهیان و تیم ایشان در وزارت امور خارجه باشیم، مردم میدیدند که سفرهای دورهای داشت. یک لحظه فلسطینیها را تنها نگذاشت. از همان ابتدا اعلام کرد که رژیم صهیونیستی باید جنایات خودش را پایان بدهد، این طور نبود که در وزارت خارجه بنشیند و فقط مشغول تلفنی صحبت کردن با فلان وزیر خارجه یا فلان رئیس جمهور یا فلان رئیس مجلس در کشورهای خارجی باشد و فقط حرف بزند. بلند میشد و میرفت.
آقای امیرعبداللهیان در بدترین شرایط که تهدیدات امنیتی هم علیه ایشان بود، سفرهای دورهایاش را در جهت کمک به مردم غزه و توقف جنایات رژیم صهیونیستی انجام میداد. این را باید متوجه باشیم که رژیم صهیونیستی که افکار عمومی دنیا از آن دفاع و حملات وحشیانهاش را در قالب دفاع از خود میدیدند، چگونه بهیکباره لقب نسلکشی میگیرد و در همه دنیا تظاهرات راه میاندازند. اگر نبود تلاشهای دستگاه سیاست خارجی ما، سفرهای متعددی که آقای امیرعبداللهیان و همکارانشان در حوزه سیاست خارجی دولت سیزدهم انجام دادند، نمیشد این رژیم را این گونه رسوا کرد. این را باید بدانیم که رژیم یا بهتر بگوییم صهیونیست بینالملل رسانههای متعددی در دنیا دارد که ذهن و افکار انسانها را مدیریت میکنند. حداقل از ۷۵ سال پیش تا به امروز تصویری که از این رژیم در دنیا وجود داشت این بود که این رژیم یک واحد سیاسی است که تلاش میکند از سرزمین خودش دفاع کند، اما امروز او را در دادگاه لاهه به نسلکشی متهم میکنند. این اتفاق نبوده، مگر تلاشهای جمهوری اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی که بخش عمدهای از آن در همین دوران صدارت آقای امیرعبداللهیان و در دولت سیزدهم اتفاق افتاده است. یعنی یک شخصیت درونی پرورشیافته در مکتب قرآن، مکتب امام و رهبری و مکتب مقاومت در صدر وزارت خارجه قرار میگیرد و همان ساز و کار قرآن، یعنی اشداء علی الکفار و رحماء بینهم را پیاده میکند و موفق میشود چنین اتفاق بزرگی را رقم بزند.
رژیم صهیونیستی یک اختاپوس است. دستهای زیادی در دنیا دارد تا اجازه ندهد کسی آن تعریف و تصویری که او از خودش در جهان ساخته را تغییر بدهد. اما میشود این اتفاق را در مکتب قرآن رقم زد. شهید بزرگوارمان آقای امیرعبداللهیان بهواسطه محیطی که در آن پرورش یافت و آن شخصیت ویژهای که داشت توانست این اتفاق را رقم بزند. متأسفانه در این بین مورد ناملایمات فراوانی در درون هم واقع شد. برای آنهایی که در مکتب قرآن، امام و رهبری و مقاومت بزرگ شدهاند، زدن دشمن یک افتخار است. بسیاری از عزیزان هستند که اسامیشان در لیست تروریستی کانادا، انگلستان، امریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد، اما همگی به قرار داشتن در این لیست افتخار میکنند. پس یک چنین انسانی نهتنها از زدن دشمنش ناراحت و خسته و گرفته نیست، که افتخار هم میکند. این شاخصه مکتب قرآن، مکتب اسلام و انقلاب اسلامی ایران است، این ویژگی مکتب حضرت امام است.
اما متأسفانه وقتی از درون هم مورد شماتت واقع میشوی، آنجاست که احساس تنهایی میکنی. متأسفانه باید عرض کنم که آقای امیرعبداللهیان بهرغم طبع بلندی که داشت، نسبت به این نوع ناملایمات که بعضاً از سوی دوستان هم صورت میگرفت، واقعاً ناراحت بود و حتی به نظرم بخشی از این نگرانیها، ناراحتیها و دلخوریهای آقای دکتر امیرعبداللهیان از درون وزارت خارجه و پیشکسوتهای آن نشأت میگرفت. البته او با سعه صدر همه این عزیزان را پذیرا بود.
شاید اگر این مصاحبه منتشر شود، برخی اعتراض کنند، ولی این واقعیتی بود که وجود داشت. دستگاه سیاست خارجی ما بهرغم همه زحماتی که عزیزان آن میکشند و مؤمن به انقلاب هم هستند، ولی نیاز به تغییرات دارد. این تغییرات به نظر من بهعنوان یک ناظر بیرونی با دشواریها و مقاومتهای شدیدی که بعضاً بهانهای بیش نیست، مواجه است و امیرعبداللهیان در این مسیر گام برداشت و تا حدودی هم موفق شد.
یک نکتهای که در مورد فعالیت کاری شهید مطرح میشود این است که ایشان سوای از صعه صدر و پذیرش نکات و انتقادات، در تصمیمگیری در راستای مکتب انقلاب اسلامی قاطعیت داشتند. این مسئله در مواجههشان نسبت به رژیم صهیونیستی در مدت اخیر نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته بود و شهید با تاسی از مکتب انقلاب در برابر دنائت رژیم، قاطعانه موضع میگرفتند. در این باره اگر نکتهای دارید، بفرمائید.
در کنار همه این ویژگیهای شخصیتی، ایشان قاطعیت داشت. یعنی نظرات را میگرفتند و مشورتها را میشنیدند، جمعبندی میکردند و سیاستهایی را که خودشان در راستای دولت سیزدهم تعریف میشد، به نحو مطلوب و احسن پیاده میکردند.
بهطور کلی آقای امیرعبداللهیان یک روحیه بسیجی داشت. تصویری که ما از بسیج داریم این است که در دوران جنگ در خط مقدم در برابر دشمن حضور داشت و همه وجودش را فدای کشورش میکرد، کما اینکه ما در طول هشت سال دوران دفاع مقدس دهها هزار بسیجی را دیدیم که جانشان را فدای کشور، انقلاب و اسلام کردند تا دشمن جرئت نکند که حتی یک قدم پایش را در داخل کشور بگذارد و اگر هم بگذارد، پشیمان شود و تنبیهاش میکردند که به درون مرزهای خودش برگردد. این تصویری است که ما از بسیج داریم. در عین حال در دوران پس از جنگ نیز میبینیم که بسیج اقشار مختلفی پیدا کرده. در بلایای طبیعی در خط مقدم است، سیل میآید، بسیج در خط مقدم است، زلزله میآید همین طور. اگر قرار است یک کنش اجتماعی شکل بگیرد، برای تهیه مقدماتش بسیج در خط مقدم است. در یک کلام «اشداء علی الکفار رحماء بینهم». این تصویر از بسیج همان مکتب قرآن است. شما در قرآن هم که نگاه میکنید مؤمنین را دائماً به این دو صفت ترغیب میکند.
این تصویر، تصویر حضرت امام نیز هست. با چه قدرت و صلابتی رو در روی دشمن میایستد و برایش خط و نشان میکشد. شرق و غرب برایش فرقی نمیکند، چون پشت گرم به درون خودش است. امام انسان خودساختهای بوده. در مکتب قرآن و اهل بیت(ع) پرورش یافته بوده. بنابراین نه از شرق میترسید و نه از غرب. ملتش را هم مثل خودش تربیت کرد. مردم ایران واقعاً مردم شجاعی در این دوره هستند. آنهایی که ایران را از بیرون میبینند، بهتر از ما که در متن آن هستیم میدانند که چطور ممکن است که یک کشور چهل و پنج، شش سال تحت شدیدترین تحریمها باشد، ولی پیشرفت کند. نهتنها عقب ننشیند و متلاشی نشود، بلکه در بسیاری از موارد پیشرفت کند. امام هم پرورشیافته مکتب قرآن بود. او هم دقیقاً مصداقی بود از اشداء علی الکفار و رحماء بینهم. دائم تلاش میکرد در بین جریانهای سیاسی، تشکلها، اقوام و مذاهب وحدت ایجاد کند. امام بنیانگذار وحدت بین مسلمین بوده. یعنی در درون رئوف و در بیرون با دشمن بسیار تند برخورد میکرد. این خصیصه قرآن است. کسی که پرورشیافته مکتب قرآن است یک چنین شخصیتی دارد.
همین طور نگاه کنید حاج قاسم سلیمانی را. او هم یک بسیجی بود. با دشمن در نهایت تشدید و قساوت کار میکرد، اما در درون وقتی ما تصاویر آن کودک سوری یا عراقی را میبینیم که با دیدن حاج قاسم در نبلالزهرا، در نقاط دیگر عراق که از دست داعش آزاد شدهاند، احساس امنیت عجیبی در چهره او مشاهده میشد. این همان رحماء بینهم است و در عین حال سازمان مخوف داعش را حاج قاسم و همرزمانش بودند که از بین بردند. سازمانی که دستگاههای اطلاعاتی چندین کشور غربی با هزینههای سرسامآوری ساخته بودند تا به جان ملتهای منطقه بیندازند، ولی حاج قاسم آن سازمان و ساختار را نابود کرد. همین حاج قاسم را در داخل ببینید که وقتی سیلی میآمد، اتفاقی میافتاد، کشور با بحرانی مواجه میشد، در خط مقدم بود.
حسین امیرعبداللهیان هم دقیقاً همین شخصیت را داشت. آن خط و نشانهایی که برای رژیم صهیونیستی، برای امریکاییها، برای هر کس که چشم بد داشت به خاک و وطن ما، میکشید و نه ترسی از شرق داشت و نه از غرب.
اینها پرورشیافته این مکتب هستند. به همین جهت است که میگویم امیرعبداللهیان یک پدیده بود. به نظر من ایشان در حوزه سیاست خارجی عصاره انقلاب بود. او تربیت شد تا روزی بعد از چهل و پنج سال سکاندار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شود. این تصویر و تعریفی است که من از ایشان دارم.
حداقل تا جایی که من اطلاع دارم در جمعهای دوستانه، همکارانشان، در نشست های مختلفی که توفیق داشتم در کنار ایشان و عزیزان دیگری از ارگانها و نهادهای دیگر باشم همین رأفت، مهربانی، وقار و متانت و اخلاق حسنه را از ایشان شاهد بودم.
بحث مهمی که خوب است بیشتر به آن پرداخته شود، به حضور ایشان در وزارت خارجه برمیگردد. پیرامون مسیری که شهید طی کردند، از تحصیلات تا حضورشان در عراق و معاونت عربی-آفریقایی وزارت خارجه و دستیار رئیس مجلس در امور بینالملل و نهایتا هم وزیر امور خارجه، نکاتتان را بفرمائید.
موفقیت امیرعبداللهیان شاید از اینجا به بعد به موضوع کاری ایشان برگردد، ولی میتوانید این بخش را در سئوالات مربوط به حوزه کاری ایشان قرار دهید. آقای امیرعبداللهیان مبدع حضور جوانان انقلابی در وزارت خارجه بود و این را با اطلاع عرض میکنم که ایشان تعداد زیادی را جذب و وارد دستگاه سیاست خارجی کردند و الان در بدنه میانی این وزارتخانه مشغول به کار و در حال کسب تجربه هستند و انشاءالله در سالهای آینده در راهبردهای اصلی انقلاب اسلامی در حوزه سیاست خارجی به کار خواهند آمد. تعداد زیادی از این جوانان مؤمن انقلابی هم در شرف جذب هستند و همین الان هم تعداد زیادی در کنار ایشان مشغول فعالیت بودند.
امید است هر عزیز دیگری هم که سکان این دستگاه را به کار میگیرد این مسیر را ادامه بدهد و وزارت خارجه ما انشاءالله به سمتی که متناسب با تراز انقلاب اسلامی باشد، پیش برود. نه که خدای ناکرده تا الان نبوده، به هر حال ما از ابتدای انقلاب دائماً در حال آزمون و خطا بودهایم. وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران هم تلاش کرده که همپای عمر انقلاب اسلامی ایران جلو برود و طبیعی است که برای رسیدن به آن نقطه مطلوب آزمون و خطا داشته باشد.
من تصور میکنم آقای دکتر امیرعبداللهیان کلید حرکت به سمت آن نقطه مطلوب را زد، چون خودش وزیر خارجه بیانیه گام دوم انقلاب بود. ایشان اولین وزیر خارجهای هستند که همزمان با صدور بیانیه گام دوم انقلاب -که در نهایت به تمدنسازی اسلامی از سوی جمهوری اسلامی ایران خواهد انجامید- سکان وزارت خارجه را به دست گرفت و مأمور بود که کادر و نیرویی را تربیت کند که متناسب با این بیانیه گام دوم انقلاب ما باشد. ایشان این کار را شروع کرد و امیدواریم هر عزیزی که سکان دستگاه سیاست خارجی را به دست میگیرد، این مسیر را انشاءالله ادامه بدهد. راه گریزی هم نیست. این اتفاق در وزارت امور خارجه باید بیفتد.
علیایحال من بهعنوان کسی که ایشان را دورادور میشناختم و نمیتوانم چیزی از جانب خودم بهعنوان مکنونات قلبی ایشان بگویم، مگر اینکه خودشان حضور داشته باشند، ولی در باره آنچه که ما در پیوند با آقای دکتر امیرعبداللهیان در حوزه کاری بیشتر با آن مواجه بودیم نکاتی را عرض میکنم.
من در این سه سالی که توفیق همکاری با آقای دکتر داشتم، ایشان را مسئولی دیدم که خودش را موظف و مسئول پیگیری کارهای به زمین مانده انقلاب اسلامی میدانست.
چند نکته راهبردی عرض کنم و بعد پیوندش بزنم به فعالیت کاری جناب آقای دکتر امیرعبداللهیان و به نظرم نیاز است این موضوع برای مردم تبیین شود، چون امیرعبداللهیان واقعاً گنجینه اسرار بود. بعضی از دوستانی که میشناختیم و پیگیر این بودند که با ایشان مصاحبهای داشته باشند و متأسفانه شهادت ایشان اجازه نداد، بعد از شهادت ایشان به من زنگ میزدند و میگفتند کاش این اتفاق میافتاد و آن همه اسراری که ایشان داشت و میتوانست به نسل آینده ما در حوزه سیاست خارجی کمک کند را ثبت و ضبط میکردیم. واقعاً هم حیف شد و این اتفاق نیفتاد. کاش فرصت میشد و ما میتوانستیم نقطه نظرات ایشان را که حاوی دیدگاههای ایشان راجع به موضوع انقلاب، اهداف آن و مواردی که ایشان پیگیری و در برخی از جلسات درباره آن صحبت میکردند را دریافت کنیم، ولی من به اندازهای که در این باره از آقای امیرعبداللهیان مطلع هستم، در حد بضاعت عرض میکنم، بلکه ثبت و ضبط شود و برای نسل آینده باقی بماند.
در سال ۱۳۵۷ (برابر با سال ۱۹۷۹ میلادی) مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» بنیانگذار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران انقلابی کردند که دارای اهداف و نیات و برنامههایی برای آینده بود. هر انقلابی که قطعاً هدف و برنامهای دارد و برای تحقق آن اهداف، چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی به ابزارهایی نیاز دارد. این انقلاب بهواسطه ماهیت اسلامیاش طبیعی بود که به دنبال ایجاد یک حکومت اسلامی در داخل کشور باشد. همین الان هم که در خدمت شما هستیم، در دوران پس از انقلاب ایجاد حکومت اسلامی هنوز محقق نشده و حضرت آقا نیز چند سال پیش در یک سخنرانی به این موضوع اشاره کرد. زمانی که رسانههای غربی جنگ روانی به راه انداخته بودند و میگفتند شما حکومت اسلامی دارید، آقا فرمودند که ما ادعا نداریم که حکومت اسلامی داریم، بلکه داریم تلاش میکنیم که این حکومت را ایجاد کنیم. و درست هم هست. ایجاد یک حکومت اسلامی با توجه به مساحت و حجم زیادی از دشمنانی که وجود دارد چیزی نیست که بهراحتی استقرار پیدا کند.
به هر حال نیمی از راه را رفته و نیمی از راه تا آن اتفاق اصلی باقی مانده. ایجاد حکومت اسلامی نیاز به ابزارهایی دارد. همان زمان حضرت امام ابزار «ایجاد حکومت اسلامی» را در داخل یک امر مهم میدانست و یکی دیگر از اهداف هم بحث «انقلاب جهانی مستضعفین» بود. حضرت امام در منظومه فکریشان بحث ایجاد حکومت اسلامی در داخل و حرکت بعدی، یعنی انقلاب جهانی مستضعفین بهعنوان مقدمهای برای ظهور میدانستند. لذا برای تحقق این اهداف بزرگِ بلندمدت و میانمدت انقلاب اسلامی ایران به دنبال ابزارهایی بود. در داخل جمهوری اسلامی را تأسیس کرد که در پی ایجاد یک حکومت اسلامی باشد و در خارج هم با گرفتن ارتباط با دنیای اسلام تلاشهای زیادی میکرد تا مقدمات آن انقلاب اصلی که انقلاب مستضعفین باشد را فراهم کند.
بنابراین در حوزه سیاست خارجی عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران را حضرت امام دنیای اسلام قرار داد. یعنی گفت اگر قرار است ما مقدمهای باشیم برای تحقق انقلاب مستضعفین باید بتوانیم ارتباط مستحکمی با دنیای اسلام داشته باشیم. باید بتوانیم در ابتدا ظرفیت دنیای اسلام را تجمیع کنیم و بعد انشاءالله برای گام بعدی حرکت کنیم. برای این کار مسئله فلسطین -چون آن موقع هم مسئله اصلی دنیای اسلام بود- عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت که میتوانست عامل وحدتآفرینی باشد بین دنیای اسلام. با این هدف حضرت امام کار خودش را بعد از پیروزی انقلاب شروع کردند و در همان ابتدا همه ظرفیتهای جمهوری اسلامی ایران را اعم از مادی و معنوی در اختیار دنیای اسلام برای مسئله فلسطین قرار دادند. از جمله اینکه انقلابیون، سفارت رژیم اشغالگر را که در زمان پهلوی بود را تسخیر کردند و به دستور حضرت امام در اختیار فلسطینیها قرار دادند. این کار بسیار بزرگی بود. این را باید عرض کنم که سفارت فلسطین در تهران اولین قطعه آزادشده از سرزمین فلسطین است که اتفاقاً توسط جمهوری اسلامی ایران آزاد شده و در اختیار فلسطینیها قرار گرفته است. پس مسئله فلسطین و پیوند با دنیای اسلام.
وقتی استراتژی جمهوری اسلامی ایران آشکار شد، طبیعی بود که نظام سلطه بیکار ننشیند و تلاش کند که دقیقاً نقطهای را هدف قرار دهد که حضرت امام قصد دارد از آن بهعنوان یک پایگاه برای هدف نهایی، یعنی انقلاب جهانی مستضعفین استفاده کند. به همین خاطر میبینید که پس از یک سال و اندی از پیروزی انقلاب، یعنی در شهریور ۵۹ جمهوری اسلامی را بالاجبار درگیر جنگ تحمیلی با یک کشور اسلامی دیگر میکنند. این نشان میدهد که دشمن متوجه هدف ما شده و به همین علت جنگی را بر ما تحمیل میکند که هیچ برندهای ندارد. جنگ بین دو برادر است و هر یک از این دو کشته یا تضعیف شوند، به نفع نفر ثالثی است که مقدمات این جنگ را فراهم کرده. این بود که حضرت امام حرکت بعدی خود را در مقابله با این اتفاق رقم میزنند و آن بحث ایجاد هفته وحدت است. فکر میکنم سال ۶۳ روز ولادت حضرت رسول(ص) یا مبعث ایشان بود که آن روز را بهعنوان روز وحدت و آن هفته را هفته وحدت اعلام میکنند و این دقیقاً اقدامی در مقابله با اتفاقی است که نظام سلطه رقم زد و رژیم بعث صدام را علیه جمهوری اسلامی ایران تحریک کرد.
امام با نامگذاری هفته وحدت تلاش کرد تقریبی بین مذاهب اسلامی ایجاد کند و نیز مقابلهای کند با تحریک و جنگی که علیه ایران به راه انداختند. تلاشهای زیادی شد که پیوندی بین جمهوری اسلامی ایران و کشورهایی مثل عربستان سعودی، کشورهای حاشیه خلیج فارس که همگی کشورهای مسلمان بودند، اردن، مصر و سوریه و عراق اتفاق بیفتد، ولی متأسفانه دشمن هم بیکار ننشست و اجازه نداد که این کانونیترین ابزاری که حضرت امام برای تحقق اهداف انقلاب طراحی کرده بود به بار بنشیند. همزمان با راه انداختن جنگ علیه ایران اتحاد و ائتلافهایی را در بین کشورهای اسلامی از قبیل شورای همکاری خلیج فارس ایجاد کرد تا فاصله بین ایران و همسایگانش را بیشتر کند. همه این کشورها اسلامی بودند و امریکاییها و غربیها داشتند تلاش میکردند که طراحی حضرت امام را ناکام بگذارند و تا حدود بسیار زیادی هم موفق بودند.
همزمان پس از جنگ فشارهای زیادی را در قالب تحریمها بر ما اعمال کردند، به نحوی که ذهن مسئول ایرانی فارغشده از جنگ را به سمت خودشان متمایل کنند و متأسفانه در مقطعی از مسیر حرکت انقلاب ما دچار این خطا شدیم و بهجای اینکه به سمت استراتژی اصلی انقلاب، یعنی همگرایی و پیوند با کشورهای اسلامی برویم، به سمت دیگری رفتیم که در نهایت منجر به برجامی شد که متأسفانه هیچ منفعتی را در پی نداشت. نهتنها منفعت ندارد، بلکه پایه و قاعدهای میشود برای افزایش فشارها و تحریمها و گسترش تنگناهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران. این مسئله ماحصل یک سری اختلافات داخلی ما هم هست که قصد باز کردن آن را ندارم.
آنچه که قصد دارم آن را بیان و به فعالیت آقای امیرعبداللهیان پیوند بزنم این است که ما یک انقلابی داشتیم که استراتژی آن متمرکز بر دنیای اسلام بود و دنیای سلطه غرب آن را هدف قرار داده بود و تلاش کردند ابزار تحقق این استراتژی را تغییر بدهند و نگاه را بهجای تعامل با سایر کشورهای اسلامی به سمت تعامل با کشورهای غربی ببرند.
در واقع میشود گفت ما به علت این خبط و خطا از مسیر تحقق اهداف انقلاب اسلامی منحرف شدیم و نه تنها نتوانستیم با کشورهای پیرامونمان ارتباط بگیریم، بلکه حتی رابطهمان با کشورهای اسلامی نیز بهواسطه نفوذی که غرب داشت و شیطنتی که رژیم صهیونیستی در منطقه میکرد، تخریب شد.
ما راه را برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی اشتباه رفتیم و چارهای جز بازگشت به آن استراتژی و ابزار اصلی آن که حضرت امام تعیین کرده بود و آن ارتباط با دنیای اسلام، بهویژه کشورهای همجوار بود، نداشتیم. تا اینکه میرسیم به دولت سیزدهم و اتفاقاتی که میافتد. این طرح زمینماندهای است، یعنی بازگشت ما به ابزار تحقق اهداف انقلاب نه تنها زمین مانده بود که دیگر کسی حتی به آن فکر هم نمیکرد و در مقطعی از انقلاب دنبال ابزار دیگری برای تحقق اهداف انقلاب بودند و آن ارتباط با غرب بهجای ارتباط با دنیای اسلام بود یا دستکم توجه بیشتر به غرب و توجه کمتر به دنیای اسلام. وقتی شما راه را اشتباه میروید، طبیعی است که به هدف نمیرسید. الان تمام تلاش این است که ما به آن مسیر اصلی برگردیم.
کاری که آقای دکتر امیرعبداللهیان در این راستا انجام داد همین به سرانجام رساندن این کار ناتمام برای انقلاب بود. از این منظر است که عرض میکنم ایشان خودش را مسئول حل کارهای نیمهتمام انقلاب در حوزه سیاست خارجی میدانست. واقعاً خودش را در این زمینه مسئول میدانست و این باید به نسلهای آینده انقلاب منتقل شود. اینجاست که میتوانیم فرق بین وزارت آقای دکتر امیرعبداللهیان با وزارت جناب آقای دکتر ظریف را مشاهده کنیم. من الان کاری به وضعیت دوره قبل ندارم و قصد هم ندارم نقدی بکنم. من چون آقای دکتر امیرعبداللهیان الان در بین ما نیستند، تلاش میکنم شخصیت و منظومه فکری ایشان را ثبت و ضبط کنیم تا انشاءالله این بستر برای نسلهای بعدی فراهم شود که بدانند چه اتفاقی داشته میافتاده و چرا این حجم از هجمه علیه ایشان بوده. چرا دنیای استکبار یک لحظه ایشان را رها نمیکردند؟ چرا تلاش میکردند شخصیت ایشان را تخریب کنند؟ ایشان نه تنها هیچ کم و کسری از وزرای پیشین نداشتند، بلکه کار بزرگی را داشتند انجام میدادند. ما باید متوجه این موضوع باشیم.
اینجاست که شخصیت شخصی به نام حسین امیرعبداللهیان با این کار ناتماممانده پیوند میخورد. حداقل تا به امروز هر کسی نمیتوانست این کار ناتماممانده را احیا کند، جز امیرعبداللهیان. امیدوارم هر عزیزی که سکان سیاست خارجی کشور ما را به دست میگیرد دارای این منظومه فکری باشد تا بتواند آن کار بزرگی که ناتمام ماند را به پیش ببرد. چرا امیرعبداللهیان؟ دوستان رزومه امیرعبداللهیان را میدانند.
مستحضرید که آقای دکتر امیر عبداللهیان زمانی که برای تحصیل در دوره کارشناسی و بعدها کارشناسی ارشد وارد دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه میشود، مصادف است با یک سری اتفاقات پیرامون کشور ما. بحث تحولات افغانستان در مرزهای شرقی کشور ما و حمله طالبان و قدرتگیری آنها در نیمه دوم دهه ۷۰ و فعالیتی که نیروی قدس در مرزهای شرقی میکرد و فرماندهی حاج قاسم سلیمانی عزیز بر این نهاد مقدس سپاه قدس.
در عین حال در اوایل دهه ۸۰ یعنی سال ۲۰۰۱ شاهد نمایش ساختگی حمله به برجهای دوقلو در منهتن نیویورک هستیم. بعد از آن شاهد لشگرکشی آمریکائیها تحت عنوان به اصطلاح نابودی طالبان به افغانستان هستیم. دو سال بعد در سال ۸۳ شاهد حمله آمریکائیها به عراق تحت لوای به اصطلاح ائتلاف جهانی برای ضربه زدن به صدام هستیم.
آقای امیر عبداللهیان بهعنوان جوانی که تلاش میکرد خودش را رشد بدهد، با این تحولات آشنا میشود و همزمان با این تحولات بزرگ شخصیت ایشان شکل میگیرد و به وزارت خارجه ورود پیدا میکند. طبیعی است که شما وقتی در دوره زمانیای هستید که دائماً از فلسطین، افغانستان، عراق، امریکا و رژیم صهیونیستی اخبار میشنوید، رشد میکنید. ایشان هم یک بسیجی بودند و در مکتب بسیج رشد و نمو پیدا کرده بودند و خواه ناخواه با این موضوعات آشنا شده بودند و حالا هم به شکلی تخصصیتر و در یک وزارتخانه تخصصی مشغول به کار شده بودند و طبیعتاً به پروندههائی که حول کشورهای پیرامون کشور ما هستند، از جمله پرونده عراق گرایش پیدا کردند.
ایشان با کارشناسی در وزارت خارجه شروع میکنند و کارشناس پرونده عراق میشوند. به واسطه علاقهای که به تحولات کشور خودمان داشتند، به مسئله عراق علاقهمند میشوند. همزمان که با مسئله عراق آشنا میشوند، با حاج قاسم سلیمانی بهعنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ارتباط برقرار میکنند.
در همان زمان به واسطه پرونده عراق، به دلیل مسائل امنیتی و تأثیراتی که بر امنیت ایران داشت، به هر حال بین نهادها تقسیم کار شده بود و هم وزارت خارجه هم نیروی قدس سپاه به مسئله عراق توجه داشتند و طبیعی بود که پیوندی بین این دو شخصیت برقرار شود، بهگونهای که دکتر امیر عبداللهیان بهکرات در خاطراتشان گفتهاند که من مجذوب این مرد شدم. منظورشان شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی است. میگویند مجذوب نگاه و رفتار او هم از نظر شخصیتی و هم از نظر اقتداری که در کار داشت شدم.
این پیوند شروع میشود. آقای دکتر امیر عبداللهیان در سال ۲۰۰۳ مسئول تیم مذاکره کننده ایران در نشست سهگانهای میشود که آمریکائیها و عراقیها و جمهوری اسلامی ایران برای حل پرونده عراق پس از سقوط صدام برگزار کردند.
این پیوند و توجه به نظر من مثلثی را بین حاج قاسم، پرونده عراق و وزارت خارجه آقای امیر عبداللهیان ایجاد میکند و این پیوند و رفت و آمدها عمیقتر میشوند. در واقع میشود گفت که از آن زمان بنمایه یک استراتژی را شکل میدهند که در نهایت به دنبال این است که کار زمین مانده و غفلت شده اهداف انقلاب را طراحی و پیگیری کند. خود حاج قاسم عزیز بهرغم اینکه درگیر مسائل عراق و داعش بود، ولی توجه ویژهای هم به مسئله روابط ایران با کشورهای عربی داشت و تلاش میکرد تا بتواند این روابط را احیا کند.
مستحضر هستید که در آخرین سفری که شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی به عراق داشتند، طبق آنچه که آقای عادل عبدالمهدی، نخستوزیر عراق، گفتند به دعوت عراق برای پیگیری روابط بین ایران و عربستان سعودی به عراق تشریف برده بودند و این نشان میدهد که ایشان هم بهخوبی مشکل اصلی انقلاب اسلامی را در حوزه سیاست خارجی درک کرده بود و تلاش میکرد اهداف غفلت شده حضرت امام را احیا کند و ارتباط با عربستان سعودی برقرار شود.
منظور من از عربستان فقط دولت نیست. ارتباط با دنیای اسلام فقط دولتها نیستند، بلکه ملتهای آنها هم هستند. چون ما معتقدیم که دل ملتها با دنیای اسلام است. اگر چه ممکن است دولتها به واسطه محدودیتهائی که دارند، چندان همسو با ملتهایشان حرکت نکنند، اما اصلیترین سرمایه برای دنیای اسلام، در کنار ظرفیت دولتها، ملتهای اسلامی هستند.
حضرت امام هم با این نگاه به سمت ارتباط با دنیای اسلام رفتند که ظرفیت جمهوری اسلامی را برای حل مسئله اصلی دنیای اسلام یعنی فلسطین در اختیار دنیای اسلام قرار دهند و لذا با این نیت به دنبال ارتباط با دنیای اسلام بودند که در متن خودش میتوانست برای هدف غائی انقلاب، تجمیع ظرفیت و پیوندی را که بسیج جهانی مستضعفین بهعنوان مقدمه ظهور نیاز داشت، در خود داشته باشد. این موضوع در صحبتهای حضرت امام هم هست.
حاج قاسم عزیز هم به دنبال این مسئله بود. آقای امیر عبدللهیان از سال ۲۰۰۳ که در وزارت امور خارجه مسئولیت داشتند تا زمان شهادت حاج قاسم رابطه تنگاتنگی با ایشان داشتند. شکلگیری چنین شخصیتهائی در نهایت میتوانست به این ختم شود که ما روزی بتوانیم این پیوندها را مجدداً احیا کنیم. زندگی کاری آقای امیر عبداللهیان در چنین فضا و محیطی در درون ایشان دیدگاهی را شکل داد که در نهایت به این نتیجه رسیدند که برای بازگشت به مسیر اصلی و تحقق اهداف اصلی انقلاب ناچاریم با کشورهای همسایه، بهویژه کشورهای اسلامی، ارتباط صادقانهای داشته باشیم و بهرغم تمام فشارهائی که غرب میآورد، روابطمان را با آنها احیا کنیم.
لذا میبینیم که بعد از شهادت حاج قاسم، وقتی که آقای دکتر امیر عبداللهیان به وزارت میرسند، تمام تمرکز ایشان در حوزه سیاست خارجی متوجه حسن همجواری، یعنی همگرائی با کشورهای منطقه و سیاست متوازن بین شرق و غرب میشود. و اینجاست که میبینیم کار نیمه رهاشدهای مثل روابط با عربستان سعودی در دولت سیزدهم با ریاست آیت الله رئیسی و دستگاه سیاست خارجی با سکانداری آقای امیر عبداللهیان اتفاق میافتد.
عرض من این است که باید شخصیت آقای دکتر امیر عبداللهیان در حوزه سیاست خارجی بیشتر شناخته شود. قطعاً دوره ایشان با دورههای قبلی فرق میکند. ما در دوره ایشان بازگشتی به اهداف اولیه انقلاب داشتیم و ایشان به واسطه شخصیتی که داشت، محور بسیار خوبی برای انجام این تعاملات بود.
یکی دیگر از پروندههائی که نیمه تمام بود، بحث مربوط به طرح جمهوری اسلامی برای حل مسئله فلسطین بود. پس از ارتحال حضرت امام و زعامت حضرت آقا، ایشان در بحث مربوط به راهکار جمهوری اسلامی برای حل مسئله فلسطین در کنار مقاومتی که آنها دنبال میکردند، بحث مربوط به برگزاری همهپرسی در فلسطین را مطرح کردند. در بسیاری از مناسبتهائی که ایشان سخنرانی میکردند دائماً به این موضوع اشاره میکردند، اما بیانات ایشان که بسیار هم مستند و مستدل و منطبق با استانداردهای جهانی بود، متأسفانه هیچ گاه به صورت یک سند تهیه نشد و در اختیار افکار عمومی دنیا قرار نگرفت.
کسی سئوال نکرد که آیا جمهوری اسلامی ایران که دائماً دارد از مقاومت حمایت میکند، برای مسئله فلسطین راهکاری دارد یا نه؟ متأسفانه این موضوع هیچگاه در دولتها و وزارت خارجههای قبلی پیگیری نشد، اما در اواخر دورانی که آقای دکتر امیر عبداللهیان بهعنوان دستیار رئیس مجلس و نیز دبیرکل کنفرانس طرح انتفاضه فلسطین خدمت میکردند، خاطرم هست که ایشان پیگیر این مسئله شدند و آن را از سوی جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک سند رسمی کردند و با پیگیریهای ایشان در سازمان ملل، توسط نماینده جمهوری اسلامی به ثبت رسید و جمهوری اسلامی ایران میتواند اعلام کند که ما برای حل مسئله فلسطین یک طرح سیاسی داریم که ناظر بر برگزاری همهپرسی در فلسطین برای تعیین سرنوشت فلسطین است.
این هم کار بزرگی بود که آقای دکتر امیر عبداللهیان در دوران حیاتشان، بهویژه در دورانی که در مجلس و در وزارت خارجه بودند پیگیری کردند و به سرانجام رساندند و آن را ثبت کردند و در بسیاری از ملاقاتهائی که با رؤسا و وزرای خارجه کشورهای عربی و اسلامی داشتند، این مسئله را بهعنوان یک راهکار مطرح کردند.
انتهای پیام/
Thursday, 3 October , 2024